استراتژی محصول چیست ؟
استراتژی محصول چیست و شامل چه بخشهایی است؟ عصر حاضر، عصر ظهور و فراگیر شدن تکنولوژیهای اطلاعاتی و ارتباطی است و تداوم بقا و حیات سازمانها، نیازمند بهکارگیری روشها و راهحلهای نو و تازه است. کارآفرینی بهعنوان یک رویکرد استراتژیک و مزیت آفرین و عامل چابکی در نظامهای اقتصادی، میتواند الگویی کارآمد جهت دستیابی به اهداف توسعه اقتصادی ـ اجتماعی قلمداد گردد. کارآفرینان را میتوان عاملان قدرتمند تغییر نامید که تسریع بخش و تسهیلگر دگرگونیها و تحولات بنیادین در جوامع هستند.
علیرغم توجه و تمرکز بسیار بر کارآفرینی در ادبیات مدیریت، توجه استراتژیک به کارآفرینی و ارائه الگوی هماهنگ برای استراتژیهای آن، مورد غفلت واقعشده و تنها در سالهای اخیر، مباحث کارآفرینی استراتژیک مطرح گردیده است. به اعتقاد بسیاری از نویسندگان، استفاده استراتژیک از کارآفرینی، بزرگراه ارزشآفرینی، ایجاد مزیت رقابتی پایدار و ثروت و رفاه است. بهعبارتیدیگر، کارآفرینی و استراتژی دو روی یک سکه هستند که هر دو بر ارزشآفرینی تأکید دارند و به همین دلیل سرمایهگذاری در این بخش برای تمام سازمانها و شرکتها حیاتی و بسیار ضروری است.
نمایش فهرست این آموزش :
- تعریف استراتژی محصول چیست؟
- تعریف استراتژی کارآفرینی چیست؟
- ۴ بعد اصلی که یک کارآفرین باید به آن توجه کند
- فرق میان استارت آپ ها و کمپانی ها در استراتژی کارآفرینی
- آشنایی با ۴ جهت قطب نمای کارآفرینی
- مدیریت استراتژیک کارآفرینی
- گونههای استراتژی کارآفرینی
- الگوهای هماهنگی استراتژی کارآفرینی
- مدیریت استراتژیک پیشرفته
- مزایای مدیریت استراتژی محصول
- مراحل مدیریت استراتژیک
تعریف استراتژی محصول چیست؟
برای اینکه بدانیم استراتژی محصول چیست، اول باید مقدمه ای از مفهوم آن را بیان کنیم؛ استراتژی در گسترده ترین معنای خود، ابزاری است که افراد یا سازمان ها از طریق آن به اهداف خود دست پیدا می کنند. بسیاری از کتب و مقالات موجود در این حوزه، تعاریف مختلفی از واژه استراتژی را ارائه می کنند. وجه مشترک تمام تعاریف برای پاسخ به سوال استراتژی چیست؟ این است که استراتژی بر دستیابی به اهداف خاص تمرکز دارد و شامل تخصیص منابع است؛ و اینکه چند تصمیم یا اقدام سازگار، درست یا منسجم را نشان می دهد که بیانگر مسیر ما برای رسیدن به موفقیت است. برنامه ریزی و پیاده سازی استراتژی، بزرگترین کار سازمان است؛ در زمان مرگ و زندگی، مسیر بقا یا انقراض همراه سازمان است و نمی توان بررسی آن را نادیده گرفت. این را باید بخاطر داشت برای دستیابی به هدفی بزرگ به یک استراتژی هوشمندانه نیاز خواهید داشت تا بتوانید همواره در بازار رقابت کنید و ار رقبای خود جلوتر باشید.
استراتژیهای کارآفرینی و آثار آن بر کسبوکار:
دوستان عزیز جهانی شدن و تغییرات ناشی از آن باعث الزام سازمانها به نوآوری و کارآفرینی شده، به همین دلیل ضرورت اتخاذ روشهای مختلف بر اساس تکنیکهای فکری خردمندانه یا به عبارتی استراتژیهای هدفمند وجود دارد. استراتژی کارآفرینی مبتنی بر شناخت فرصتها، منابع و مهمتر از همه چگونگی انجام کارهای صحیح و چگونگی اجرای صحیح روشها تحت مدیریت ریسک پذیر و نوآور تدوین میشود و از طریق توجه به ابعاد نوآور بودن و ریسک پذیری و ابتکار عمل محقق میشود. پس اگر میخواهید بدانید که استراتژیهای کسبوکار چطور تعریف میشوند و اگر تمایل دارید برای کار خودتان استراتژی جدید طراحی کنید، در ادامه این مقاله همراه من باشید.
تعریف استراتژی کارآفرینی چیست؟
مطلب را از تعریف کارآفرینی شروع میکنم و بعد بیاییم به استراتژی کارآفرینی برسیم. در واقع همانطور که اطلاع دارید فرآیند طراحی، ایجاد و اجرای کسبوکار جدید را کارآفرینی میگویند و کسی که معمولاً این کار را انجام میدهد اسم کارآفرین را به او میدهیم.
معمولاً کارآفرین فردی است که با شناخت فرصت تجاری و جذب سرمایه و استعدادها و هماهنگی سایر منابع سعی میکند کسبوکار را به یک سودآوری برساند. معمولاً شروع این اتفاق از یک کسبوکار کوچک اتفاق میافتاد. کارآفرین میتواند مولفههای بسیار زیادی داشته باشد، ویژگیهای فردی و خاصی را باید داشته باشد تا بتواند کسبوکار را به یک هدف برساند. در واقع مهمترین ویژگی کارآفرین باید خواستن و انگیزه بسیار زیادی در راستای موفق شدن باشد. کار کردن سخت، مایل بودن و متبحر بودن در کاری که انجام میدهد، تمرکز بر حوزه کاری، فشار آوردن به خودش در راستای هدفش، خدمت کردن به مشتری، کلاً ایده پرداز بودن و پایداری در راستای هدفش شاید خصیصه خیلی مهمی است که کارآفرین بتواند یک کسبوکار را به اهداف مورد نظر برساند. اما همانطور که میدانید برنامه ما تعریف ویژگیهای کارآفرین نیست و تمرکز ما روی استراتژی کارآفرینی است.
ایده پردازی شروع کارآفرینی
معمولاً کارآفرینی از یک ایده شروع میشود. یک فرد تلاش میکند که یک کسبوکار را راهاندازی کند و این نیازمند این است که بتواند در راستای رقابتی که امروز وجود دارد استراتژی درستی را انتخاب کند. معمولاً یک کسبوکار و کارآفرینی از یک ایده شروع میشود و اولین چیزی که به ذهن کارآفرینهای عزیز میرسد سعی میکنند شروع کنند و وارد بازار شوند.
انجام دادن مهم ترین مسئله است ولی درست انجام دادن آن، از انجام دادن مهم تر است
کلیت این موضوع خیلی درست است، همانطور که ریچارد برانسون میگوید کلا اگر میخواهی کارآفرین باشی فقط شروع کن و انجامش بده! ولیکن این به عنوان یک پارامتر اولیه خیلی درست است و شاید بتوانم بگویم تمام مسیر را با این میتوان راه برد، ولی خوب است که در بازار رقابتی امروز به یکسری از پارامترها توجه شود که بتواند انتخابهای هوشمندانهتری توسط آن فرد و آن گروه کارآفرین اتفاق بیفتد که بتواند مسیر بهتری قدم بردارند. یعنی صرفاً انجام دادن یک کار، انگیزه و شروع کردنش خیلی کمک میکند اما کافی نیست.
اینجاست که استراتژی پایش به وسط کشیده میشود
استراتژی در کارآفرینی موضوع بسیار مهمی است. شما قبل از این راجع به یک سری پارامترها و استراتژیهایی که وجود دارد و مدلهای کسبوکاری که کمک میکنند تا شما از آنها استفاده کنید تا کسبوکار موفقی را بسازید استفاده کنید. معمولاً کارآفرینها فکر میکنند هر تحقیق و تفحصی به نوعی زمان حضور در بازار را از آنها میگیرد، اما میتواند با یک تحقیق خیلی کوچک و با زمان کمی گذاشتن، بسیاری از خطاهایی که امروز بسیاری از کارآفرینان و کسبوکارها انجام میدهند جلوگیری شود و کمک کند که شما با یک استراتژی مناسبتر خطایی که قبلا انجام شده انتخابش نکنید.
در استراتژی محصول چیست و شامل چه بخشهایی است؟
وظیفه اصلی یک کارآفرین انتخاب کردن است
مثالهای زیادی برای اثبات این مطلب وجود دارد. در حوزه خودروهای برقی کسی با سرمایهگذاری یک میلیارد دلار نتوانست بازاری که تسلا با یک استراتژی دیگر آمد و گرفت به دست بیاورد و تمام سرمایه گذاری به سادگی روی هوا رفت، به خاطر اینکه توجه لازم به یکی از مولفههایی که در رابطه با آن صحبت میکنیم نداشت. شما در حوزهای که وقتی میخواهید یک کسبوکار به عنوان یک کارآفرین طراحی کنید حداقل باید به چهار مولفه توجه کنید و انتخاب کنید. مهم ترین کلمه برای یک کارآفرین تکرار خواهم کرد، انتخاب است. شما همش باید انتخاب کنید و این انتخاب است که مسیر کسبوکار را میسازد.
۴ بعد اصلی که یک کارآفرین باید به آن توجه کند
پس چهار بعد را کارآفرین و تیم کارآفرین باید انتخاب کند. در این حوزه شما برای طراحی کسبوکار چهار مولفه را حتما باید مشخص کنید.
- مشتریهای شما چه کسانی هستند؟
- نیازشان چیست؟
- چه چیزی را قرار است به مخاطبین خود ارائه دهید؟
- و ارزشی که قرار است برایشان خلق کنید به چه صورت است؟
و در واقع مارکتتان مشخص میکنید. تکنولوژی که به کار میبرید از چه نوع تکنولوژی است؟ چه اتفاق آن هدف را برای شما محقق میکند؟ هویتتان چیست در حوزه هویت، فرهنگ و اساساً امکاناتتان چیست؟ بنیه مالیتان چقدر است؟ برندی که میخواهید بسازید با چه ماهیتی است؟ و اینکه شناخت دقیق از رقبایتان داشته باشید، بازار را بررسی کرده باشید و بدانید چه کسانی حضور دارند و با چه استراتژیهایی.
این چهار مولفه مشتری، تکنولوژی، و هویت سازمانی و رقبا، چهار بعد اصلی است که شما باید در موردشان به عنوان یک کارآفرین تصمیمگیری کنید.
فرق میان استارت آپ ها و کمپانی ها در استراتژی کارآفرینی
بین کمپانیها و کلمه کارآفرینی با استارت آپ در فضای دنیا و جامعه ما با هم عجین شده است، یک فرق اساسی وجود دارد در این که کمپانیها وقتی میخواهند یک کسبوکار راه بیندازند با استارتاپها.
کمپانیها معمولاً دیتا دارند، historical data یا دیتای قبلی دارند. از بازاری که میخواهند واردش شوند برداشت دارند. اما استارت آپها معمولا بدون دیتا هستند، یک تیم جوان، با انگیزه یا خبره انجام میدهد. این دو نقاط مثبت و منفی خودشان را دارند. کمپانیها به خاطر historical data با ترس وارد میشوند، ممکن است دچار ترس یا خطای هالهای شوند و نتوانند فرصتهایی که در بازار وجود دارد را ببینند، ولیکن استارتاپها به دلیل عدم داشتن دیتاهای قبلی و نوع نگرشی که معمولاً کسبوکارها، کمپانیها تلاش میکنند بر پایه دیتا تصمیم بگیرند، ولی آنها بیشتر سعی میکنند حدس بزنند و راجع به رفتار بازار خلاقیت داشته باشند.
قطب نمای استراتژی های کارآفرینی
این هم فرصتی است که معمولاً کلمه کارآفرینی با استارتآپها عجین است به خاطر این است که استارتآپها تلاش میکنند با نوآوری وارد یک بازاری شوند که معمولاً کمپانیها نمیبینند یا شرایط و زیرساختهای ورود به بازار را برای این حوزه ندارند. ما بر پایه این موضوع چهار موضوعی که باید در مورد آن تصمیمگیری کنیم را با دوستان به اشتراک میگذاریم و آن هم قطب نمای استراتژی کارآفرینی است.
آشنایی با ۴ جهت قطب نمای کارآفرینی
قطب نمای استراتژی کارآفرینی چهار بعد دارد که از دو منظر سعی میکند فضای کسبوکار را تقسیم کند. این حوزه چهار قسمت پیدا میکند و این چهار قسمت چهار استراتژی مختلف را در هم دارد. در واقع با دو سوال این اتفاق شروع میشود، اینکه ما میخواهیم در فضای کسبوکار رقابت کنیم یا همکاری کنیم و اینکه میخواهیم دژی از تکنولوژی و زیرساخت را خودمان ایجاد کنیم یا میخواهیم در یک فضای وضع موجودی که کسبوکارهای دیگر موجود دارند، اصطلاح ترجمه فارسیش چیزی به نام طوفان در تپه هست، اینکه شما بیایید در فضای موجودی که وجود دارد مثل یک طوفان عمل کنید و روی آن فضا تاثیر بگذارید.
پس دو سوال وجود دارد، یکی اینکه رقابت کنیم یا همکاری کنیم و اینکه بسازیم و یا از وضع موجود استفاده کنیم و زیرساختهای موجود، ترکیباً چهار استراتژی را به ما میدهد.
۱ ایجاد یک زیر ساخت جدید
اولین استراتژی آنهایی که میخواهند زیرساختهای جدید را ایجاد کنند و از طریق همکاری میشود، اسم این استراتژی را استراتژی Intellectual Property یا داراییهای معنوی بگذاریم. این استراتژی معمولا بر روی نوآوری تمرکز میکند و پیدا کردن راهی برای خلق ارزش در بازارهای فعلی و تمرکز کردن روی ساخت نوآوری. معمولاً این استراتژی یک کارخانه ایده است که سعی میکند Patent ایجاد کند، نوآوریهایی را ثبت کند و در اختیار کمپانیهای بزرگتر بگذارد.
مثلاً چند روز قبل یکی از استارتاپها در یکی از شهرستانهای ایران دیدم که یک موتور را با آب راه انداخته و مثالهایی از این دست، تلاش میکنند یک فناوری را میسازند، حق ثبت و مالکیت را برای خودشان میگیرند و در اختیار کمپانیهای بزرگ میگذارند. مثالهای خیلی زیادی دارد، مثال خارجی بخواهم بزنم شاید شما هر ضبط صوتی که دیده باشید که کنارش یک کلمه ای به نام Dolby دیده باشید.
این یک اختراع ثبت شده است که ۵۰ سال پیش توسط آقای Dolby ثبت شده است و تمام کمپانیهایی که بخواهد از این زیرساخت استفاده کنند مجبور هستند به ایشان حق ثبت بدهند. پس این اتفاقی است که یک کمپانی با تمرکز برای ساخت تکنولوژی نوآورانه، یک ریزساختی ساخته و مالکیتش حق این Patentها است. این استراتژی باید انتخاب کنید که اگر میخواهید در این حوزه کار کنید باید تمرکز کنید بر نوآوری و خلق ارزش برای کسبوکارهای موجود.
۲ رقابت مستقیم با کمپانی های موجود
در تضاد این موضوع اگر بخواهیم رقابت کنیم و از آن سمت از وضع موجود استفاده کنیم، استراتژیای به نام Destruction یا وقفه و شکستن بخواهیم معنی کنیم. در این استراتژی شما سعی میکنید وارد رقابت مستقیم با کمپانیهای موجود شوید و از طریق سوپرایز کردن آنها و خلق ارزش برای مشتری، گوی سهم بازار آنها را کاهش دهید که شما نیاز به یک تیم با استعداد دارید که تشنه کار، تشنه تغییر و تشنه هر رویارویی با هر اتفاقی باشند.
این استراتژی نیازمند سرعت است. یعنی تیمی که هست باید از هیچ تغییر و رویارویی با هر تغییری که در بازار اتفاق میافتد و خودشان بعضی وقتها مصوبش هستند و استراتژیهایی که کمپانیهای بزرگ در مقابلشان انجام میدهند آمادگیاش را داشته باشد، انگیزهاش را داشته باشد، تشنه باشد، تشنه پول و جاه طلبی که بتواند این فضا را مدیریت کند. چون این فضا بسیار فضای پر چالشی است، شما وارد یک بازاری شدید که هر روز دارد از سمت کمپانیهای بزرگتر از شما سعی میکنند شما را حذف کنند. یک جمله معروف است که میگوید در دنیای امروز سریع قوی را میخورد. این سرعت شما هست که میتواند تعیین کند.
مثالهایی که هست، یک استارتاپ خارجی وجود دارد به نام Rent the Runway کاری که میکند این است که به جای اینکه لباس توسط برندهای دنیا به فروش برسد، این استارتاپ تلاش میکند لباس را اجاره دهد. وقتی اجاره میدهد سهم مارکت بسیاری از آن کمپانیها و برندهایی که در فشن دارند لباس تولید میکنند را کاهش میدهد و یک لباس را به ۱۰ نفر میدهد. مصرف کننده بابت دریافت این موضوع خوشحال است و سهم بازار آنها را به شدت دارد دستکاری میکند و سهم جدیدی در بازار برای خودش ایجاد میکند در حالی که هیچ خلاقیتی در این حوزه وجود ندارد و دارد بر وضع موجود کار میکند.
۳ استراتژی خلق ارزش
اگر بخواهیم در ادامه بحثمان دو سوال را بکنیم، اگر بخواهیم همکاری کنیم و بر زیرساختهای موجود کار کنیم، این استراتژی کارآفرینی به نام استراتژی خلق ارزش نام دارد. در این استراتژی معمولاً سعی میکنیم برای Roll Playerهای موجود بازار تلاش کنیم که اینها در مسیری که دارند برای مشتریهایشان خلق ارزش میکنند، ما یک قسمتی از کار را بگیریم و به اینها کمک کنیم.
به طور مثال آنلاین کردن یک سوپر مارکت و تولیدکنندگان و کسانی که دارند این کار را انجام میدهند. استارتاپهای که در این حوزه Market Place درست میکند و بازار معاملاتی درست میکنند که خریدارها از تامین کنندهها جنس تهیه کنند، در واقع آنها دارند با سود بیشتر تولید کنندگان و تامین کنندگان دیگر همکاری میکنند و خودشان هیچ ذینفع مستقیم نیستند و بیزینسهای آنها را بزرگ میکند و یک حاشیه سودی را برای خودشان بر میدارند. این هم استراتژی خلق ارزش. بسیاری از استارتآپهایی که امروز در ایران فعالیت میکنند را ببینید، معمولا دارند از این استراتژی استفاده میکنند برای استراتژی اصلی کسبوکارشان.
۴ استراتژی معماری یک کسبوکار
استراتژی کارآفرینی آخر که شاید چالشیترین استراتژی باشد، استراتژی معماری یک کسبوکار است. استراتژی معمار استراتژی است که خلق ارزش و بازار را با همدیگر به عهده میگیرد و زیرساختها را خودش آماده میکند، بازارهای خودش را میسازد و در این مسیر تمام چالشهای پیش رویش را میگیرد.
معمولا از طریق یک زیرساخت کامل کسبوکار اتفاق میافتد. زیرساختی که هم نوآوری دارد، هم بازار دارد و معمولاً توسط سرمایهگذاریهای زیادی اتفاق خواهد افتاد.
تعریف استراتژی کارآفرینی چیست؟
مطلب را از تعریف کارآفرینی شروع میکنم و بعد بیاییم به استراتژی کارآفرینی برسیم. در واقع همانطور که اطلاع دارید فرآیند طراحی، ایجاد و اجرای کسبوکار جدید را کارآفرینی میگویند و کسی که معمولاً این کار را انجام میدهد اسم کارآفرین را به او میدهیم.
معمولاً کارآفرین فردی است که با شناخت فرصت تجاری و جذب سرمایه و استعدادها و هماهنگی سایر منابع سعی میکند کسبوکار را به یک سودآوری برساند. معمولاً شروع این اتفاق از یک کسبوکار کوچک اتفاق میافتاد. کارآفرین میتواند مولفههای بسیار زیادی داشته باشد، ویژگیهای فردی و خاصی را باید داشته باشد تا بتواند کسبوکار را به یک هدف برساند. در واقع مهمترین ویژگی کارآفرین باید خواستن و انگیزه بسیار زیادی در راستای موفق شدن باشد. کار کردن سخت، مایل بودن و متبحر بودن در کاری که انجام میدهد، تمرکز بر حوزه کاری، فشار آوردن به خودش در راستای هدفش، خدمت کردن به مشتری، کلاً ایده پرداز بودن و پایداری در راستای هدفش شاید خصیصه خیلی مهمی است که کارآفرین بتواند یک کسبوکار را به اهداف مورد نظر برساند. اما همانطور که میدانید برنامه ما تعریف ویژگیهای کارآفرین نیست و تمرکز ما روی استراتژی کارآفرینی است.
مدیریت استراتژیک کارآفرینی
دو حوزه مدیریت استراتژیک و کارآفرینی، مستقل از یکدیگر رشد زیادی داشتهاند. تأکید در هر دو حوزه بر چگونگی تطبیق سازمان با تغییرات محیطی و استفاده از فرصتها برای افزایش میزان سودآوری است. در سالهای اخیر بسیاری از صاحبنظران به ادغام و یکپارچهسازی مباحث استراتژیک با تفکر کارآفرینی پرداختهاند. آنها معتقدند که کارآفرینی و مدیریت استراتژیک جداییناپذیرند و شناخت یکی بدون آگاهی و شناخت از دیگری دشوار به نظر میرسد.
رویکرد استراتژیک به کارآفرینی باعث میشود تعادل بین فرصتآفرینی و مزیت آفرینی با تمرکز بر نوآوری حفظ شود. مفهوم کارآفرینی استراتژیک مجموعه فعالیتهایی را شامل میشود که شرکت باهدف بهرهبرداری از ابداعات و تشویق خلاقیت و نوآوری انجام میدهد. از سویی دیگر به نظر میرسد نگرش استراتژیک در کارآفرینی یک منطق مدیریتی است که مستلزم هماهنگی استراتژیک میان کارآفرینی و فعالیتهایی است که با امور استراتژیک یا هدفهای سازمانی رابطه تنگاتنگ دارند.
گونههای استراتژی کارآفرینی
در هر رشته و موضوع علمی اغلب دیدگاهها، تئوریها و الگوهای متنوع، تکاملی و رقیب وجود دارند که مبنا و پایههای اساسی آن رشته را تعیین میکنند. مدیریت استراتژیک کارآفرینی فرآیندی است که سازمان میخواهد بهوسیله آن بین سرمایه انسانی، اجتماعی و هوشی کارآفرین با نیازهای استراتژیک سازمان ارتباط برقرار کند، در آن صورت استراتژی کارآفرینی و به تبع آن شکلگیری کارآفرینی سازمانی به عنوان یکی از انواع کارآفرینی که جزئی از سازمان است، نقشه راهی میشود که رهبران سازمان برای حفظ این رابطه از آن استفاده میکنند.
الگوهای هماهنگی استراتژی کارآفرینی
موضوع هماهنگی یکی از اهداف مهم مدیریت استراتژیک و بهعنوان عامل ایجاد همافزایی در سطوح مختلف سازمان مطرح است. آنچه مدیران همهی سازمانها در آن اشتراک دارند، تلاش برای شکلدهی مجموعهای هماهنگ است که بتواند اهداف گوناگون را محقق سازد. هماهنگی که بتواند در سطوح مختلف سازمان ازجمله زیرسیستمها و ارتباط با سیستمهایی که محیط سازمان را تشکیل میدهند بهطور موفق آمیزی برقرار شود و جوابگو باشد.
جهت هماهنگی و انسجام بین استراتژی کارآفرینی و سایر عناصر سازمانی و فردی، لازم است تا الگویی را بهعنوان محور قرار داد. در معرفی چند الگو برای این منظور میتوان به الگوی بخردانه (عقلایی، سلسله مراتبی) که با نگرش عقلایی ـ منطقی و متکی بر استراتژی سازمان طراحیشدهاند اشاره کرد، الگویی که به علت سهولت و سادگی و با اتکا به منطقی روشن مورد استفاده قرار میگیرند.
الگوی فزاینده (طبیعی، دایرهای) الگوی دیگری است که در فرآیند تدوین استراتژی کارآفرینی، به نقش عوامل سیاسی و نهادی درون و بیرون سازمان بیشتر از محاسبات و عوامل کمی و فنی، توجه نشان میدهد. الگوی یکپارچه (ترکیبی، همهجانبه) الگوی دیگری است که به طراحان استراتژی این امکان را میدهد تا ضمن بهرهمندی از مزایای هر دو الگوی بخردانه و فزاینده، با ملاک قرار دادن معیارهای محوری، اولویتهای کلی سیستم را تعیین کرده و در استراتژی بگنجاند، بهطوریکه کلیهی گروههای ذینفع مطابق مبانی و اصول موردنظر، هدایت و مدیریت شوند.
جایگاه ارزش آفرینی در مدیریت استراتژی محصول چیست؟
اولین مفهوم استراتژیک که به آن پرداختهایم ارزش آفرینی است. معمولاً در سرفصلهای آموزش مدیریت، آنچنان که شایسته است، به بحث ارزش و اهمیت ارزش آفرینی توجه نمیشود و این موضوع، میان درسهای مختلف سرگردان است.
گاهی اوقات، ارزش را به عنوان یکی از مفاهیم مدیریت استراتژیک آموزش میدهند. گاهی هم، آن را زیرمجموعهای از درس مدیریت بازاریابی در نظر میگیرند.
اخیراً که کارآفرینی و فعالیتهای استارتآپها هم رواج بیشتری پیدا کرده، ارزش و ارزش آفرینی به زیرمجموعهای از بحث مدل کسب و کار تبدیل شده است.
ما برای اینکه به این سردرگمی شناختهشده در دانشگاهها و مراکز آموزشی گرفتار نشویم، بر خلاف عرف رایج در تعیین سرفصلهای آموزش مدیریت، ارزش آفرینی را به یک مجموعه درس مستقل تبدیل کردهایم و در نخستین گام برنامه آموزشی خود قرار دادهایم، تا پس از آن، در درسهای دیگر به سادگی به این مفهوم ارجاع دهیم.
کنترل مدیریتی: یکی از ابزارهای مدیریت استراتژی محصول
استراتژی در نهایت باید شاخصهای کلیدی عملکرد را بهبود ببخشد. از جملهی این شاخصها، میتوان به شاخصهای مالی (مثلاً میزان فروش و سود کسب و کار) و شاخصهای رضایت مشتری اشاره کرد (که دوام و بقاء کسب و کار را تضمین میکند).
اگر کسی بگوید یک استراتژیست حرفهای است و در رأس هر کسب و کاری که قرار میگیرد، آن را ورشکست کرده یا مشتریانش را ناراضی کند، بعید است شما حرف او را بپذیرید.
اما دقیقاً چه شاخصهایی را باید تعریف کنیم و چگونه بر آنها نظارت داشته باشیم؟ در برنامه ریزی خود، سطح هدف هر شاخص را چگونه تعریف کنیم؟ اگر به هدف نرسیدیم چه باید بکنیم؟
مثلاً آیا همه چیز را میتوان در شاخص سود خلاصه کرد؟ آیا این باعث نمیشود که با اقدامهای کوتهنظرانه، سود کسب و کار را در کوتاهمدت و میانمدت افزایش دهیم و در بلندمدت، کل کارمان را نابود کنیم؟
تعریف شاخص، پایش شاخصها و اصلاح و کنترل آنها، موضوع بسیار مهمی است که تا بر آن مسلط نباشیم، استراتژی برایمان چیزی جز «حرفهای بیخاصیت زیبا و خوب» نخواهد بود.
ضمناً ماجرا به همینجا تمام نمیشود. بعد از تدوین استراتژی و برنامه ریزی استراتژیک، به مرحلهی اجرای استراتژی میرسید و چگونه باید مطمئن شوید که در اجرا موفق بودهاید؟ اینجا هم بحث کنترل استراتژیک مطرح میشود.
کنترل استراتژیک یکی از ابزارهای مدیریت استراتژیک است که بدون درک عمیق کنترل و مفاهیم مرتبط با آن، نمیتوانید ادعا کنید که در استراتژی توانمند هستید.
تفکر استراتژیک در استراتژی محصول چیست ؟
کلمهی استراتژی برای بسیاری از مدیران، برنامه ریزی استراتژیک را تداعی میکند: جلسههایی رسمی مکرر با حضور مدیران ارشد که در آنها انبوهی از نمودارها بررسی شده و صورتجلسههای فراوان تنظیم میشود. در نهایت هم، سندی در چند ده یا چندصد برگ تنظیم و صحافی شده و در اختیار مدیران قرار میگیرد (و احتمالاً بخشهایی از آن به شکل رسمی منتشر میشود).
اما بخش مهمی از استراتژی، تفکر استراتژیک است. تفکر استراتژیک شکلی از فکر کردن است که دغدغهی آن، مسائل و موضوعات و اهداف و شاخصهای کلیدی است.
کسی که تفکر استراتژیک دارد، میداند که از بین دهها سوالی که امروز روی میز او وجود دارد، دو یا سه یا چهار سوال است که سرنوشتش را تغییر خواهد داد.
همچنین از بین تمام فرصتهایی که پیش روی اوست، فقط میتوان به چند مورد محدود پرداخت.
به طور کلی، تفکر استراتژیک بر محدودیت منابع تأکید دارد و اینکه ما پیوسته با انتخاب کردن روبرو هستیم. چارهای نداریم جز اینکه منابع خود را به بخشی از مسائل و مشکلات و دغدغهها و اولویتها اختصاص دهیم و طبیعتاً مسائل و مشکلات و دغدغههای دیگری را کنار بگذاریم.
ممکن است یک فرد یا یک سازمان، هرگز به سراغ برنامه ریزی استراتژیک و فرایندهای رسمی مدیریت استراتژیک نرود، اما نمیتواند از زیر بار تفکر استراتژیک شانه خالی کند.
مدیریت استراتژیک محصول
بخش رسمیتر استراتژی چیزی است که معمولاً در قالب مدیریت استراتژیک به آن پرداخته میشود.
اصطلاحاتی مانند برنامه ریزی و تدوین استراتژی، استراتژی در سطح بنگاه، استراتژی کسب و کار و نیز استراتژی دپارتمانی، زیرمجموعهی مدیریت استراتژیک محسوب میشوند.
کم نیستند کتابها و مدرسان و دانشگاههایی که آموزش استراتژی را از این مرحله آغاز میکنند و معمولاً هم خروجی این شیوه از آموزش این میشود که دانشجویان در نهایت میگویند: «استراتژی موضوع سنگین و تئوریک و غیرقابل استفادهای است که فقط برای تدریس در سمینارها و فخرفروشی در جلسات مدیریتی کاربرد دارد.»
باور ما بر این است که اگر سه بخش پیشین (ارزش آفرینی، کنترل، تفکر استراتژیک) را به خوبی فرا بگیرید و در کنار سایر موضوعات مدیریت استراتژیک قرار دهید، محال است به چنین قضاوتی برسید و اتفاقاً میتوانید این مفاهیم ظاهراً پیچیده و سنگین را نهتنها در کسب و کار، بلکه حتی در زندگی شخصی خود زیر بهکار بگیرید.
نکاتی که فقط یک مدیرعامل حرفهای و با تجربه میداند
این درس بر اساس یکی از مقالات مایکل پورتر، از متفکران بزرگان استراتژی، تنظیم شده و به شما کمک میکند تا حدی پیچیدگیهای یک مدیر ارشد را درک کنید.
آشنایی با این پیچیدگیها باعث میشود علت نیاز به استراتژی و کارکردهای آن را بهتر درک کنید و برای درسهای بعدی آمادهتر شوید.
با وجودی که محتوای مقالهی پورتر به تجربهی مدیرعاملهای شرکتها بزرگ میپردازد، اما بخش زیادی از آنچه پورتر مطرح کرده، برای هر کسی که میخواهد استراتژی را به شکلی عمیق و اثربخش بیاموزد، مفید خواهد بود.
مدیریت استراتژیک پیشرفته
امروزه به طور ساده، استراتژی راهی است که شرکتها توسط آن بتوانند به اهداف خود برسند. این کلمه، در گذشته در میدان جنگ توسط ارتشها استفاده می شد؛ ولی به تدریج برای استفاده در کسب و کار روزآمد شد. شرکتها نیز مانند جنگاوران ارتش، نیاز به تدبیر و استراتژی، از طریق استفاده از منابع برای موثر بودن فعالیتشان در موقعیتهای ویژه دارند. مدیریت استراتژیک در دهه ۱۹۳۰ توسط آلفرد اسلون، رئیس جمهور جنرال موتورز، وارد تجارت شد. او سیاست های استراتژی را نامگذاری کرد. در واقع مدیریت استراتژیک چیزی جز دستیابی به مزیت رقابتی نیست.
مدیریت استراتژیک پیشرفته فرایندی است که باعث میشود یک شرکت به هدف خود برسد، انتخابهای خود را تسهیل کند و عملیات خود را در یک محیط متغیر، هدایت کند. تعریف مدیریت استراتژیک به صورت پیشرفته توانمندیهای مدیر در اجرای سریع و درست یک هدف و برنامه است. مدیر موفق باید توانایی لازم در زمینه مدیریت زمان و همچنین راهنمایی درست افراد و کارمندان خود را داشته باشد. این امر سبب خواهد شد تا افراد به وظایف خود به درستی عمل نموده و در نتیجه به پیشرفت یک شرکت و سازمان کمک نمایند. در این زمینه همواره مدیران باید به این نکته توجه نمایند که نکات آموزشی مدیریتی بسیاری وجود دارد که باید به نسبت به یادگیری آنها اقدام نمایند تا بتوانند در این مسیر حرکتی موفقیتهای لازم را کسب کنند.
مزایای مدیریت استراتژی محصول
مدیریت استراتژیک به سازمان این امکان را میدهد که به شیوهای خلاق و نوآور فعالیت داشته باشد و برای شکل دادن به آینده خود به صورت انفعالی عمل نکند. این شیوه مدیریت باعث میشود که سازمان دارای ابتکار عمل باشد و فعالیتهایش به گونهای درآید که اعمال نفوذ نماید (نه اینکه تنها در برابر کنشها، واکنش نشان دهد) و بدین گونه سرنوشت خود را رقم بزند و آینده را تحت کنترل درآورد.از مهمترین منافع مدیریت استراتژیک یا مدیریت راهبردی، این است که موجب تفاهم و تعهد هر چه بیشتر مدیران و کارکنان میگردد. همچنین موجب فرصتی میشود تا به کارکنان تفویض اختیار شود. تفویض اختیار عملی است که به وسیله آن کارکنان تشویق و ترغیب میشوند در فرایندهای تصمیمگیری مشارکت کنند، خلاقیت، نوآوری و خیال پردازی را تمرین نمایند و بدین گونه اثر بخشی آنها افزایش خواهد یافت.
و بطور خلاصه این مزایا شامل:
- تعریف بینش، ماموریت و اهداف آیندهی شرکت
- تعیین استراتژی مناسب برای رسیدن به اهداف
- افزایش آگاهی نسبت به محیط های داخلی و خارجی، و شناسایی دقیق مزایای رقابتی
- تقویت تعهد مدیر نسبت به دست یافتن به اهداف شرکت
- افزایش هماهنگی میان فعالیتها و تخصیص کارآمدتر ِ منابع
- ارتباط بهتر میان مدیران در سطوح متفاوت
- کاهش مقاومت نسبت به تغییر با مطلع کردن کارمندان از تغییرات و پیامدهای آنها
- تقویت عملکرد سازمان
مراحل مدیریت استراتژیک
تعیین هدف استراتژی محصول
با تعیین اهداف واضح، چشم انداز کسب و کار خود را روشن کنید. کجا می خواهید باشید؟ این اولین سؤالی است که در یک فرایند برنامه ریزی استراتژیک مطرح میشود. پس از رسیدن به اهداف شفاف، شرح وظایف بنویسید و به کارمندان و سهامداران خود این برنامهها را بگویید. به عنوان مثال، چشم انداز مایکروسافت ۳۰ سال پیش “رایانهای در هر میز” بود.
تجزیه و تحلیل وضعیت
اطلاعاتی را جمع آوری کنید که به شما در تحقق اهداف خود کمک می کند. با تجزیه و تحلیل SWOT شروع کنید:
S: نقاط قوت – موارد یا خصوصیاتی است که توانایی رقابت مثبت را افزایش می دهد، به عنوان مثال، دارایی های مشهود یا نامشهود و غیره.
W: نقاط ضعف- آیا ضعف یا شرایطی وجود ندارد که شرکت را به ضرر بیندازد. ضعف بیانگر مسوولیت رقابتی یک شرکت است.
O: فرصت ها – فرصتی است که یک شرکت را در دستیابی به اهداف خود به دست میآورد و میتواند منبع رشد، سودآوری یا کسب مزیت رقابتی باشد.
T: تهدیدات- اینها عواملی هستند که میتوانند توانایی، رشد و سود آوری یک شرکت در دستیابی به اهداف خود را مهار کنند.
تدوین استراتژی محصول
پس از کشف نقاط قوت، ضعف، فرصتها و تهدیدهای خود میتوانید شروع به ایجاد استراتژی خود کنید. تدوین استراتژی مستلزم دستیابی به اهداف بلند مدت و کوتاه مدت است. چگونه متوجه میشوید که به آنجا رسیدهاید؟ پاسخ به این سؤال به معنای ایجاد مکانیزم نحوه نظارت بر استراتژی تصمیم گیری شده است.
به وضوح باید بخ عنوان یک مدیر، مهارت های خود را برای تدوین و اجرای استراتژی ها در محیط های پیچیده بیشتر کنید. اما برای تولید نتیجه واقعی، باید بتوانید استراتژی کسب و کار خود را با موفقیت پیاده سازی کنید. به همین دلیل بهترین آموزش مدیریت استراتژی شامل آموزش مهارت های رهبری است.
پیاده سازی استراتژی محصول
به نظر می رسد پیاده سازی یک کار چالش برانگیز و ظریفتر از تدوین استراتژی است. برخی از موضوعات ظریف و حساس که در این مرحله درگیر هستند، به شرح زیر میباشد:
- اهداف (یعنی اهداف عملیاتی)
- فعالیت ها
- دوره زمانی
- افراد مسئول
- بودجه
بنابراین اجرای استراتژی مستلزم تغییر مجدد استراتژی در بازه های زمانی کوتاهتر است که برای اجرای آن مناسب است. فرهنگ و رهبری سازمان ممکن است تغییر کند تا با استراتژی اجرا شده سازگار باشد.
ارزیابی استراتژی محصول
در این مرحله استراتژی محصول، استراتژی شما در حال انجام است و شما باید میزان اثربخشی استراتژی را بسنجید. پیشرفت کار را با مقایسه برنامه با نتایج واقعی اندازه گیری کنید. اگر شرکت به درستی پیاده سازی نتایج استراتژی خود را انجام دهد، باید مطابق انتظار اهداف به نتیجه برسد و دور از انتظار نباشد.
درباره داود ستوده راد
فریلنسر ، داود ستوده راد هستم که به صورت حرفه ای در زمینه دیجیتال مارکتینگ فعالیت می کنم. متخصص در طراحی و بهینه سازی سایت و مشاور در کسب و کار اینترنتی و استارت آپ ها هستم.
نوشتههای بیشتر از داود ستوده راد
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.